چند روز پیش دوباره داشتم یکی ازکارتونهای پلنگ صورتی را میدیدم ،قسمتی بود که جناب پلنگ صورتی طی رقابتی شدید با رقیب همیشگی (که حالا یک نقاش ساختمان بود) مدام رنگ صورتی را جایگزین رنگ آبی میکرد. تو بخوان مخالف و اختلاف نظر در ملایمترین حالت و بخوان دشمن و جنگ در حالت رایجتر. در قسمت آخر کارتون ، رقیب به گمان خود راه چاره را در حذف سطلهای رنگ صورتی جناب پلنگ دید ( محو رقیب) که همان دفن تمام سطلها در زیر خاک بود. باز هم تو بخوان از میدان بدر کردن دشمن غدار به نامردی. ابتدا با خشم پا میکوبید بر مزار سطلهای رنگ و کم کم پایکوبی و شادی نمود ، شادی کردنی. آنهم از نوع موزون و آهنگین.هنوز از پس فتحی چنین درخشان دمی بیش نیاسوده بود که روییدن گلهای صورتی در کنار خانه آقای آبی شروع شد و تمام حیاط خانه و باغچه و درختان و حتا خانه وی ( این جناح) به رنگ دشمن ( آن جناح یا رقیب) شد. که خود کاشته بود سطلهای رنگ دشمن را (تو بخوان بذر آنچه دوست نداشت و از آن بدش میآمد و زیبنده خود نمیدانست) در زمین خود.
این روزها تبلیغ فیلمی را در اینترنت دیدم که حکایت انداختن طشت رسوایی فردی ازجناح رقیب بود از بام. تو بخوان آی بیایید که مچ گرفتیم و چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند و چنین و چنان.
عزیز دل برادر با چه مخالفی؟ با پخش این فیلم آنهم با چنین هیجانی چه روشنگری یا اصلاحی انجام میشود؟
با شکستن حریم خصوصی افراد مخالفی؟ که شکستی. با نقض حقوق بشر مخالفی؟ که نقض کردی. از حقوق زنان و حق مالکیت زنان بر زندگی و جسم و جانشان دفاع میکنی؟ که زنی را در خطر سنگسار قرار دادی.
از سر نفرت نکاریم بذر آنچه که نمیخواهیم.
پ.ن اول :
آرام تر و منصف تر باشیم. ( حرفه ای تر )
بار کج به مقصد نمی رسد.
پ.ن دوم:
هنوز از دفن آبروی آن دختر معصوم (آن بازیگر مظلوم و بیگناه ) گورکنان برنگشته اند که زنی دیگر را آبرو بردید.
چه دختران و زنانی که در بند هستند.
این کارتون رو که گفتی من دیدمش.
متین:
کاش این هم فقط کارتون بود.
هر دم از این باغ بری میرسد.
واقعاً نگران کننده ست.
متین:
عزیزم من خیلی مهربون نیستم. و بر خلاف اونچه که به نظر میاد فمنیست خوبی هم نیستم. عقاید فمنیستی من خاص خودمه و با بقیه فرق داره. در این مورد خاص اگرچه حق رو به تو می دم ولی نمی تونم با زن درگیر در این ماجرا همدردی کنم. من معتقدم هر کس هر بلایی سرش میرد حقشه. بی رحمانه به نظر میرسه می دونم ولی به نظر من زنی که خودش برای خودش شان و منزلتی قائل نیست نباید از دیگران چنین انتظاری داشته باشه به صرف این که زنه یا بهش ظلم شده. سالهاست که زنها عادت کردند ژشت بره های معصوم رو بگیرن و منتظر یک قهرمان بشینن که بیاد و نجاتشون بده. من وقتی زنان تو سری خور رو می بینم تنها کاری که می کنم اینه که منم یکی بزنم تو سرشون. ارزش رو نمیشه زوری به کسی داد. میزان تلاش هرکس تعیین کننده ارزش اونه.
متین:
ممنونم که لطف کردی و نوشتی.شاید کمی سختگیرانه باشه برخوردت. . با این حرفت که «میزان تلاش هرکس تعیین کننده ارزش اونه» کاملا موافقم. اما در ضمن معتقدم که ارزش رو نمیشه با تو سر زدن به کسی داد. کاش بیشتر تلاش کنیم تا ضعفها رو ببخشیم. در طایفهای که شرح داده بودی فکر کنم مادر ترزا هم بود.